کاش قلبم درد پنهانی نداشت
چهره ام هرگز پریشانی نداشت
کاش می شد دفتر تقدیر عشق
حرفی از یک روز بارانی نداشت
کاش می شد راه سخت عشق را
بی خطر پیمود و قربانی نداشت
سلامتي باران
که مي آيد و چرکي زمين را مي شويد
و خودش رنگ ما را مي گيرد و مي رود. وقتي دوباره
پاک شد باز هم مي آيد. خسته نمي شود... دلگير نمي شود...
چيزي هم نمي خواهد... فقط گاهي زير باران قدم بزني خوب
است... فقط گاهي زير باران ياد باران خورده ها هم باشي خوب
است...! گاهي باران بهانه است ... گاهي همدردي لطيفي ست
از سوي خدا...! باران برای کسی تکراری نخواهد
شد...هروقت ببارد زیباست! به سلامتي باران...!
اگه تو رو دوست دارم خيلي زياد منو ببخش
اگه تويي اونكه فقط دلم ميخواد منو ببخش
منو ببخش اگه شبا ستاره ها رو ميشمارم
اگه همش پيش همه بهت ميگم دوست دارم
منو ببخش اگه برات سبد سبد گل ميچينم
منو ببخش اگه شبا فقط تورو خواب ميبينم
منو ببخش اگه فقط اسمتو تكرار ميكنم
عشق تورو بهانه ي گريه ي گيتار ميكنم
منو ببخش اگه واسه چشماي تو خيلي كمم
تو يه فرشته اي و من خيلي باشم ي ادمم
منو ببخش اگه برات ميميرم و زنده ميشم
منو ببخش اگه تو رو مي سپرمت دست خدا
اگه پيش غريبه ها به جاي تو ميگم شما
منو ببخش اگه بهت زيادي لبخند ميزنم
منو ببخش اگه ميخوام فقط بشي مال خودم
ببخش اگه كمم ولي زيادي عاشقت شدم
منو ببخش اگه شبا تورو به ماه نشون ميدم
منو ببخش..............
من هرروز...
خیره به عکس هایت...
پشت این فاصله های لعنتی...
درد میکشم نبودنت را...
پاکت پاکت...
وای از نیمه شبی که بیدار شوم
تورا بخواهم و ....
به گل گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من خوشگل تر است..."
به پروانه گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من زیبا تر است..."
به شمع گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من سوزان تر است..."
به عشق گفتم: "آخر تو چیستی؟" گفت: "نگاهی بیش نیستم
عشق منو پس نزنی به قلب من دس نزنی
جایی که داره تو دلت به پای هوس نزنی
یاد منو گم نکنی نصیب مردم نکنی
مجنونتو تورو خدا سردرگم نکنی
منو نذاری بی خبر بیام بگن رفتی سفر
خدا نکنه بشنوم از عشق من کردی حذر
از تو دلت کنده نشم عاشق بازنده نشم
آبرو دارم پیش دل یه وقتی شرمنده نشم
اشک منو درنیاری رو عهدمون پا نذاری
حیثیت عشق منو برای چشمام نذاری
مهرمو از دل نگیری که از دل من نمیری
فقط برای دلخوشی بگو که بی من میری
قول داده ام...
گاهـــــــی هر از گاهـــــی
فانـــــوس یادت را میان این کوچه های بی چراغ و بی چلچلـــــــه،
روشن کنم خیالت راحــــــت! من همان منـــــم؛
هنوز هم در ین شبهای بی خواب و بی خاطـــــره،
میان این کوچه های تاریک پرسه میزنم!
عـآشق هَم شدے
مثل زُلیخا سِمج باش
آنقدر رسوا بـآزے در بیاوَر
تـآ " خــُدا " خودَش پـآ در میانی کـُند
غیــــــرت دارمــــــــ
روی خــــــــــــــاطراتمانـ !!!
بـــرای هـــر كســــی تعــــــریفشان نمــــیكنمـــــ...
تــــــــــــو فقـــــط مــــــــرد بــــــاش
و
انـــــــكارشـــــان نكـــــــن...
ϰ-†нêmê§ |