عاشق


سکوت سکوت... سکوت بس است فریاد میخواهم ان هم دیوانه وار

عاشقم، عاشق به رویت، گر نمیدانی بدان


سوختم در آرزویت، گر نمیدانی بدان


با همه زنجیر و بند و حیله و مکر رقیب


خواهم آمد من به کویَت، گر نمیدانی بدان


مشنو از بد گو سخن، من سُست پیمان نیستم


هستم اندر جستجویت، گر نمیدانی بدان...

گر پس از مردن بیائی بر سر بالین من


زنده می گردم به بویت، گر نمی دانی بدان


اینکه دل جای دگر غیر از سر کویت نرفت


بسته آن را تار مویت گر نمی دانی بدان


گر رقیب از غم بمیرد، یا حسرت کورش کند


بوسه خواهم زد به رویت، گر نمیدانی بدان


هیچ می دانی که این لاهوتی آواره کیست؟


عاشق روی نکویت گر نمی دانی بدان


عاشقم عاشق به رویت، گر نمیدانی بدان


سوختم در آرزویت، گر نمیدانی بدان



نظرات شما عزیزان:

فراهانی
ساعت18:51---4 فروردين 1392
غمگین تر از تمام داشته هایم امروز !
غمگین ترین غریبه ی تمام نداشته هایم شده ام !
در کلبه ی تنهایی من چیزی جز انتظار نیست !
دیوار های کلبه ام دیگر واژه های انتظار را خوب می فهمند !
پنجره ی کلبه ام به روح پاییزی عادت کرده
آسمان را گفته ام تا هرگاه پرتوهای عشق را به من تاباندی آفتابی شود
اما سالهاست که آسمان دهکده ام ابریست و می بارد !
دلم گرفته از این همه درد .
از این همه تنهایی و بی کسی
که مانده بر سر راهم
افسوس از این غم نامه که پایانی ندارد


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





یک شنبه 4 فروردين 1392 12:53 |- یاسی -|

ϰ-†нêmê§