قاصدک غم دارم،
غم اوارگی و در به دری،غم تنهایی و خونین جگری
قاصدک وای به من،همه از خویش مرا می رانند
همه دیوانه ودیوانه ترم میخوانند.
مادر من غم هاست،مهد و گهواره ی من ماتم هاست.
قاصدک دریابم!روح من عصیان زده و طوفانیست
آسمان نگهم بارانیست.قاصدک غم دارم
غم به اندازه سنگینی عالم دارم.
قاصدک غم دارم غم من صحرا هاست
افق تیره او ناپیداست.قاصدک دیگر از این پس منم و تنهایی
و به تنهایی خود در هوس عیسایی
و به عیسایی خود،منتظر معجزه ای غوغایی.
قاصدک زشتم من زشت چون چهره ی سنگ خارا
زشت مانند زال دنیا.
قاصدک حال گریزش دارم
می گریزم به جهانی که در ان پستی نیست
پستی و مستی و بدمستی نیست
می گریزم به جهانی که مرا ناپیداست
شاید ان نیز فقط یک رویاست!!!
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |